«
محمد علیزاده» نه یک کاراکتر و نه یک سوپر استار متفاوت است. او خواننده ایست که با تمام اتفاقات خوب و بدی که برایش افتاده، هنوز هم به حقاش قانع است و خدایش را شکر میکند. راستی خدای عجیب و غریبی هم دارد. خودش میگوید که این روزها خدا بغلش کرده. راست هم میگوید... خدا این روزها او را بغل کرده که آلبومش تا این حد مورد توجه قرار گرفته و به انتخاب اول خیلیها تبدیل شده. آلبومی که زائیده ذهن این هنرمند بعد از هشت سال سکوت و تنهایی است. هشت سال، هشت سال تمام... هشت سال یعنی یک عمر، یعنی یک تاریخ، یعنی یک... بگذریم!
گذشتهها گذشته و حالا محمد علیزاده با همان کلاه معروفش روی کاناپه گرم و نرم وسط اتاق پذیراییاش دراز شده و یکی یکی ترانههای آلبومش را برای من play میکند. عود روشن کرده و بخار نسکافههای داغ، فضا را مثل کافههای خسته و آرام دهه هشتاد فرانسویها کرده. این فضا و دکوپاژ مال بیست روز قبل از این روز است که شما این جملهها را میخوانید. هنوز نه آلبومی منتشر شده و نه کنسرتی در جشنواره موسیقی فجر با صدای محمد علیزاده برگزار شده است. اما او از همین بیست روز پیش میگوید دلش روشن است. با انرژی تمام این جمله را میگوید. جملهای که وسط بخار نسکافه و دود عود، عجیب به دل مینشیند و حالا بعد از بیست روز، خواندن و دوره کردن این مصاحبه برای خود من هم جذاب است. برای خواندن این مصاحبه، عود روشن کنید و با یک فنجان نسکافه داغ (که بخارش بلند شده)، سراغ خواندناش بروید...
- از اینجا شروع کنیم که بالاخره بحران انتشار آلبوم رسمی تو بعد از ۸ سال به اتمام رسیده و ظاهرا قرار است این بالاخره آلبومت منتشر شود. «بحران» مناسبترین کلمه در مورد تو در این مورد است. قبول داری؟
من اسمش را بحران نمیگذارم. تقدیر و سرنوشت من این بود. باید زندگی من این طور میگذشت.
- ولی همین تقدیر و سرنوشت به قول تو باعث شد نزدیک به ۸ سال از عمر هنری تو تلف شود.
من آدم صبوری هستم. کلا شخصیتام این طور است. چیزی را میخوانم که به آن اعتقاد داشته باشم. چیزی که میخوانم قلب من استو ذهن من است و همین باعث شده به خودشناسی خوبی در موسیقیام برسم. عمر هنری من در این ۸ سال تلف نشده. خدایی بالای سر من است که در این هشت سال، کمکام کرده. هشت سال بزرگتر شدم و بهتر فکر کردم. هشت سال نبوغ و تواناییام افزوده شد و نگاهم به زندگی به اندازه ۸ سال بهتر و عمیقتر شده. در این سالهای تنهایی و سکوت، ملودی ساختم و ترانه نوشتم و حالا با یک تجربه ویژه قرار است برگردم. خدا این طور خواسته و همین برای من کافی است. خدا اتفاقا من را بیشتر از بقیه دوست داشته. باور کن.
- در این هشت سال چند بار از یک سوراخ گزیده شده. آثارت لو رفت و تو همین طور بیشتر و بیشتر منزوی شدی. ولی چیزی که هست هیچوقت زیر این فشارها له نشدی و خودت را حفظ کردی. مشخصا یک چنین شخصیتی، اصول و عقاید منحصر به فردی را در درون خود دارد.
خدای من خدایی منحصر به فرد است و این به من قوت قلب میدهد. هیچوقت هم بابت اتفاقات و ماجراهایی که پیش آمد دلخور نشدم. چون غفلت و برخی بیتجربگیها باعث شد این اتفاق بیفتد. آن اتفاقاها و انتشار و لو رفتن آلبومها باید میافتاد تا من الان با این انرژی و تجربه رو به روی تو مینسشتم و یک چنین حال خوبی داشته باشم.
- در این سالها ولی قطعا به نقش تلویزیون و حضورت در آن باید بسیار تاکید کرد. باعث شد تو همچنان آن بالاها بمانی.
قطعا تلویزیون به دیده شدن من خیلی کمک کرد. نمیتوانم کتمان کنم این جریان را.
- حالا ولی شرایط عوض شده و قرار است وارد جرگه رسمیها بشوی. کنسرت، آلبوم، شهرت، اعتبار. محمد بعد از ۵ سال هم اگر من جلوی تو بنشینم، باز هم شخصیت و رفتارهایت همینی هست که الان میبینم؟ امروز تو، دیروز خیلیهایی بود که من دقیقا جلوی چشمم است و حالا بعد از یکی دو سال تفاوتهای رفتاریشان زمین تا آسمان است.
ببین اگر شهرت و پول و ثروت قرار است من را از مسیر هنری و رفتاریام دور کند، بهتر است اصلا نباشد و من در همین شرایط فعلی زندگیام را پیش ببرم. مطمئن باش اگر بیست سال بعد هم اینجا باشی، من دقیقا همینی هستم که الان رو به روی تو نشستهام. خداوند وقتی در دل آدمها باشد و برایشان آیندهای را تصویر کند، مطمئن باش تا سالهای سال آن فرد به گونهای که بوده، میماند چون اعتقاداتش دلی است. خداوند است که ذات آدمها را تعیین میکند و ذات من هم همینی هست که تو میبینی. نه تنها اینجا و رو به روی تو. من روی صحنه و در همه اثارم، خودمام. همیشه روحام را به جای جسم برای رو به رو شدن با خیلی چیزها آماده میکنم. سعی نمیکنم نقش بازی کنم و به مردم دروغ بگویم. آدمها خیلی خوب میتوانند دروغ گوها را تشخصی بدهند. دروغ که بگویی ذات و هویت خودت را زیر سوال بردهای و از آن مهمتر خداوند درونات را. من هرگز بواسطه برخی جذابیتهای دنیوی، ذات خودم را زیر سوال نمیبرم.
- با چه تضمینی این حرف را میزنی؟
این تضمین را به خاطر اتفاقات گذشتهام میدهم. سال ۸۵ وقتی قطعه «خداحافظ همین حالا» را خواندم یک آدمی بودم که هیچ کسی من را نمیشناخت و یک دفعه سه ماه روی آنتن بودم. رفتار محمد علیزاده و کردار و نوع خانه و زندگیاش هیچ فرقی با پانزده سالگیاش نمیکرد و شاید خمتر شده بود. این را به تو بگویم که من در تنهاییهایم مینشینم و فکر میکنم که ببین من نمیخواهم صدایی که خدا به من داده باعث ضعف و ضرر و بدی من بشود. این صدا آمده است که من را به تکامل برساند یعنی یک آلبوم مجاز منتشر کردن. یک معروفیّت باید جلوی تکامل من را بگیرد؟ من هیچ وقت این معروفیت را نمیخواهم. میگویند آدمی را آدمیت لازم است و من انسان بودنم برایم مهمتر از خواندنم است به همین دلیل است که میگویم گذشتهام را فراموش کردم.
- چون سوالم را جواب ندادی میخواهم به گونهای دیگر عنوان کنم. آدمهایی که از دنیای زیرزمینی آمدند و بدبختیهایشان مثل بدبختیهای دوران غیرمجاز بودن تو است، به محض اینکه وارد دنیای رسمی موسیقی شدند پول، کنسرت، آلبومهای جدید، رقمهای میلیونی و قراردادهای میلیونی که رسید، آن حس ناب از آثارشان رفت. چرا برای آنها چنین اتفاقی افتاد؟
برو و از خودشان بپرس!
- نه میخواهم در مورد خودت بگویی و مثال زدم تا بیشتر منظورم را برسانم.
من هیچ موقع صد در صد در مورد چیزی صحبت نمیکنم ولی من همیشه از خدا یک چیزی را خواستهام که هیچ وقت اتفاقات جدید زندگی من، باعث ترمز برای انسانیت و آدم بودنم نشود. پول، شهرت و مقام اینها خیلی چیزهای خوبی هستند ولی کار من را سختتر میکند و امتحان خدا راجع به من بیشتر میشود. یعنی وقتی این پول و شهرت را خدا به تو میدهد دارد بیشتر تو را امتحان میکند ولی من همیشه میگویم خدایا من نبازم. یک چیز به تو گفتم که هدف من انسان بودنم است حرف من خواننده شدن و معروفیتم نیست. به خدا قسم خیلیها از ما خوانندهها معروفتر هستند. مثلا میبینی در صنعت مبل یک مبل خاص معروفتر است و این مهم نیست و اصلا معروفیت چیز عجیبی نیست. شما یک کار خاص انجام میدهی و دیده میشوی. خب این کار خاص باید مانع تکامل شما بشود؟ من اصلا دنبال این نیستم و به همین دلیل است که میگویم «گذشتهام» و تو میگویی «بحران». بله بحران است ولی آن بحران کاری با من نکرده است که من خم بشوم و کمرم را خم کند. بلکه تجربهام را زیاد کرده است یعنی پیشرفتم را بیشتر کرده است و من در همان دوران بحران نشستم و ترانه نوشتم، ترانههایی که در این آلبوم هست و در همان بحران ملودی ساختم این ملودیها تماما زخم دوران تنهایی و بحران آن دوره من است.
- و این به احساسی که در کارهایت هست خیلی کمک میکند.
به خاطر اینکه من نمیخواهم حسّم را از دست بدهم و نمیخواهم احساسم را از دست بدهم.
- وقتی وارد چرخه رسمی بشوی چطور؟ دیگر این دردها نیست.
نه اینگونه نیست. مگر من از جامعهام دور هستم؟ مگر من آدمهای اطرافم را نگاه نمیکنم؟ من همیشه به دوستانم یک حرفی را میزنم و چند بار هم بیان کردهام و آن این است که ما میخواهیم پشت ماشین بنشینیم و شیشه را بالا بدهیم و در خیابان با ماشین راه برویم و برای مردم موزیک تولید کنیم؟ عزیزم نمیشود. من محمد چه خبری دارم از آن پسری که هفده، هجده یا بیست ساله است و دارد وارد دنیای کار و درس میشود؟ من هم آن را تجربه کردهام ولی از آن سالها خیلی دور هستم. من باید با او زندگی کنم و آن آدم را در خیابان ببینم، آن پسر را باید ببینم و تفکراتش، فکرش و قلبش را ببینم و این باعث خواهد شد وقتی که من برای او موسیقی تولید میکنم او با من همزات پنداری کند. اصلا به چه دلیل یک سری از موسیقیها میگیرد؟ به خاطر اینکه مردم به آنها همزات پنداری میکنند و خودشان را در قالب آن ترانه و ملودی قرار میدهند. من به یک چیز اعتقاد دارم که هرچیزی باعث عقب افتادن تکامل محمد علیزادهها بشود، اگر برایش اتفاق نیفتد بهتر است.
- درمورد این جملهات باید پنج سال دیگر بنشینیم و حرف بزنیم.
بیست سال دیگر هم مینشینیم و با هم حرف میزنیم و من باز هم همین را به تو میگویم. من از سن پانزده سالگی با این تفکراتم زندگی میکنم. برای همین است که یک سری چیزها برایم ملاک نیست. یک سری چیزهایی که شاید دوستانم خودشان را برایش میکشند ولی برای من اصلا اینگونه نیست و من میگویم همان آدمی هستم که در صف قرار دارم و نوبت به من میرسد. مثل اینکه در صف نان ایستادهای و یکی نفر سوم، یکی نفر پنجم و یکی نفر دهم است. ممکن است آن نفر سومی زودتر نان را بگیرد ولی اشکالی ندارد تو هم آن نان را میگیری. اما تو در آن صف بیشتر ایستادهای، صبوریات بیشتر است و بزرگتر میشوی. هرچیزی را که زود به تو بدهند زود هم از تو میگیرند. اما هرچیزی را که به سختی و مشقّت به دست بیاوری حفظش خواهی کرد. حضرت سعدی میگوید: «مکن ز غصّه شکایت که در طریق طلب به راحتی نرسیدم که زحمتی نکشیدم.» زحمت و سختی برای انسان است و خداوند میفرماید: «من شما را در کبد به وجود آوردم» یعنی در سختی و اگر میخواهی بزرگ شوی باید سختی را تحمل کنی.
- این سوال را حتما دوست داشتم جواب بدهی. پول و شهرت و مقام چیزهایی هستند که قرار است از این به بعد به واسطه ورودت به دنیای رسمی با آنها مواجهه داشته باشی و رو در رو شوی. محمد، آیا پول و شهرت و مقام در دراز مدت میتواند روی احساس آدمها تاثیرگذار باشد؟
اگر نادرست از آنها استفاده کنی و نگاهت نادرست باشد بله صد در صد، همانطور که روی خیلیها این اثر را گذاشت.
- خیلی از همین دوستانی که نمیخواهیم باز هم اسمشان را بیاوریم قبل از انتشار اولین آلبومشان در بازار موسیقی دقیقا انگار که همین الان رو به روی تو نشستهام و با آنها حرف زدم. حالا پنج یا شش سال گذشته است و به همین دلیل این جمله را استفاده کردم و گفتم پنج سال دیگر باید در این مورد با هم حرف بزنیم. متاسفانه تقریبا درباره همه آنها صدق کرد که بعد از انتشار آلبوم و چند کنسرت اولا آن خلوص و حس نابی که کاملا در کارهای قدیمیشان جاری بود از بین رفت و به خاطر همین است که به تو میگویم قضاوت در مورد آن خیلی سخت است، امیدوارم که اینجوری نباشد و این قانون نانوشتهای که در همه این سالها شاهدش بودیم در مورد تو صدق نکند.
فکر نکنی من رویایی هستم و رویایی مصاحبه میکنم. من روی استیج هم همین هستم و استیج من با زندگی شخصیام هیچ فرقی نمیکند و همین هستم. رفتارها چند قسمت میشود اما آن رفتار ثابت یک انسان در همه جا باید یک شکل باشد. این خلوصی که البته تو لطف داری به من در ترانههایم میبینی، این خلوص باید در رفتار من هم باشد و این رفتار روی استیج من هم باید باشد. این استیج باید در خیابان هم باشد و این خیابان باید در خانوادهام هم باشد. جمع همه اینها میشود موسیقی خوب. من آمدهام موسیقی خوب تولید کنم و من آمدهام این رسالتی که دارم را خوب عرضه کنم. برای خوب عرضه کردن آن نباید غرور، غیبت، حسد و کینه وجودم را بگیرد. رمز دنیا به نظر من در یک جمله است و این نظر شخصی من است. وقتی که تو قرآن را باز میکنی به اولین جملهای که برخورد میکنی چیست؟ «بسم الله الرحمن الرحیم» به نام خداوند بخشنده مهربان. خداوند پر از بخشندگی و مهربانی است این بخشندگی و مهربانی به چه معناست؟ یعنی همه اینهایی که من به تو گفتم. ما مگر نمیگوییم از آن منبع بزرگ آمدهایم و اشرف مخلوقات هستیم؟ پس ما باید تلاش کنیم یاد بگیریم که این چیزها را در وجودمان بیاوریم. این چیزها را اگر در وجودمان بیاوریم شهرت، معروفیت، پول و مقام نباید خرابش کند و وقتی کسی به ما احترام میگذارد نباید فکر کنیم که انسان بزرگی هستیم که به ما احترام میگذارند. نه اصلا داستان اینگونه نیست.
- یک کم بحث را ببریم سمت آلبومت و سه تا اعتراف کن! در مورد آلبومت سه اعتراف خوب یعنی چیزهایی که بابت آنها نسبت به خودت در این آلبوم خوشحالی و بعدا به آنها افتخار خواهی کرد.
سه تا اعتراف! در این آلبوم خواندنهایم را خیلی دوست دارم.
- وقطعا هم با تمام وجود خواندهای.
با همه وجودم خواندم.
سورپرایز هم آلبوم اولم بود و این آلبوم دوم من میشود.
- تو قبل از اینکه آن آلبوم را بخوانی نمیدانستی که قرار است لو برود ولی این را مطمئن بودی که همه چیز درست است.
در این آلبوم یک ترانه دارم به نام «دل بیتو غم زده» و همیشه به گفتن این ترانه افتخار میکنم و در بخشی از آن گفتهام: «دل بیتو غم زده آرامش منو دوریت به هم زده». همیشه به این ترانه افتخار میکنم و اعتراف سوم اینکه در این آلبوم قطعه «شهر باران» را هم که مردم دوست دارند گنجاندهام و اعتراف میکنم که هیچ وقت فکر نمیکردم این ترک اینقدر محبوب بشود.
- فکر میکنی چرا مردم اینقدر این ترک را دوست دارند؟ در این ترک چه چیزی هست که همه اقشار جامعه با آن ارتباط برقرار کردهاند؟
هر آن چیزی که خدا بخواهد اتفاق بزرگ و جهانی برایش میافتد. این ترک به سفارش تلویزیون بود و من با تمام وجودم آن را خواندم. من دوستش داشتم اما اعتراف میکنم فکر نمیکردم مردم اینقدر آن را دوست داشته باشند.
- معمولا هم همین گونه است و هیچ کسی نمیتواند فکر کند که یک کار تا این حد موفق شود.
این تفکر من واقعا در مورد شهر باران است.
- و سه اعتراف را بگو که بابت آنها شاید در دلت از خودت کمی دلخوری. که چرا این سه دلیل را در کار اعمال نکردم؟ کمبودها و نقصهایی که شاید اگر پنج ماه برگردیم عقب آنها را جبران میکردی.
یک ترک بود که من زده بودم. بسیار موسیقی عجیب و غریبی دارد و نرسیدم در این آلبوم قرار بدهم و غبطه میخورم که چرا در این آلبوم نیست. همیشه برای آن ترک آخر را در ذهنم تعبیه کرده بودم و اگر زنده باشم در آلبوم بعدی قرار میدهم. شاید یکی دو سال دیر شود ولی میدانم و به خودم ایمان دارم این موسیقی که زدهام ماندگار است. یعنی تاریخ مصرف ندارد. ولی خب حیف، حیف که در این آلبوم نیست.
- تو آلبوم مجاز نداری ولی چندین کار «هیت» بین مخاطبان موسیقی داری، الان انتشار آلبومت نزدیک است و همه با آن نگاه «هیت» به آن محمد علیزادهای که همیشه کارهایش میآید و میگیرد نگاه میکنند. این وظیفه تو و سطح توقعات از تو را بالا نبرده است؟
بله. حقیقتش را بخواهم بگویم این روزها خیلی فکرم درگیر است. فقط به خدا میگویم خدایا کمکم کن که خودت دیدی من همه کار برای این آلبوم کردم. حتی در انتخاب ترانهها و ملودیها و انتخاب تنظیم کنندهها خیلی با دقت این کارها را انجام دادم. یعنی باورت نمیشود که بعضی شبها خواب کارهایم را میدیدم! باورت نمیشود برای یک کار مثلا یک سازی گرفته بودم و شب خواب میدیدم یک ساز دیگر هم میشود که روی این تنظیم باشد و اینها را خواب میدیدم. یا یکبار من سر ترک «غم دنیا» یک خوابی دیدم که ملودیاش را عوض کردم. بعد از دست خودم ناراحتم که چرا تو ملودی به این خوبی را عوض کردی و این باعث دیده نشدن آن میشود. یعنی این خوابها و این استرسها و این اتفاقات هم میافتد. اما میگویند که: «خدا با منه پس به تو میرسم.»
- و خودت کدام ترک را بیشتر دوست داری و بیشترین امید را به آن داری؟ الان وقتی است که آلبوم منتشر نشده است و قرار است دو ماه بعد در مورد این صحبتها با هم حرف بزنیم.
ببین نمیدانم ولی من به هر هشت ترک یک نگاه دارم، این را جدی میگویم و حرفم کلیشهای نیست.
- یکی از آنها هست که دلت بیشتر سمت آن است و طبیعی هم هست.
ترک «برگرد». «برگرد» میآید و میترکاند و قرار است که تا عید همه جا شنیده شود.
- کمی هم در مورد جزئیات آلبومت بگو، تیم کاریات چه کسانی هستند و با چه کسانی همکاری کردی و با چه کسانی همکاری نکردی؟
میلاد ترابی که دیگر به نوعی جزء خانواده موسیقی من شده است. میلاد سه ترک را تنظیم کرده است و یک ملودی هم به همراه امیرحسین بهادری برای من زدهاند که ترک «غم دنیا» است. «شهر باران» که نظارت بهروز صفاریان و حضور خودش بوده است و با ملودی بهنام کریمی و شعر مجید صالحی. شهاب اکبری دو قطعه «دلت با منه» و «سرزنش» را تنظیم کرده است. یک تنظیم کننده خیلی جوان هم پیدا کردهام که مردم اصلا با اسم و تنظیمهایش آشنا نیستند اما من ایشان را دعوت به همکاری در این آلبوم کردم چون بسیار با استعداد است و یکی از ترکهای محبوب خودم را به او دادم تنظیم کرد. فرشاد حسامی یکی دیگر از بچههایی است که کار تنظیم انجام داده است. ملودیها اکثرا ساخته خودم است و امیرحسین بهادری هم در دو ترک ساخت ملودی انجام داده است. ترانهها اکثرا از خودم است و دو ترک هم محمد کاظمی برایم گفته است.
- من تقریبا همه سوالهایم را پرسیدم فقط اینکه به عنوان سوال آخر میخواهم در مورد بزرگترین دغدغه این روزهایت حرف بزنی. روزهایی که آلبومت نیامده و همه زندگیات استرس و فشارهای روحی است. ولی خب به هرحال دغدغههایی در ذهنت میگذرد.
دغدغه من تولید آلبوم بعدیام است.
چون طرحش در ذهنم هست که چه چیزی تولید کنم. ترانههایش را در آن دوران بحران گفتم اما شاید به این تیم ترانه یکی دو نفر از دوستانم را اضافه کنم. دغدغه الان آن است و ملودیهای آن و تنظیم کننده را هم میدانم که باید با چه کسانی کار کنم. اما دغدغهٔ بعدی این است که آلبوم بعدیام را میخواهم نه به شکل متفاوت چون هر وقت این حرف را میزنیم خراب میشود ولی میخواهم باز یک چیز نویی را در آن بگویم. یعنی محمد علیزاده با یک حرف جدید و یک تفکر جدید. چون فکر میکنم باز بزرگتر شدهام. یعنی سن من و بزرگتر شدن من باعث میشود که تفکراتم نیز بزرگتر بشود. دغدغهام این است ولی این روزها خیلی خیلی زیاد استرس کارم را دارم و میدانم که خدا کمکم میکند.
- و تا چند آلبوم دیگر را تضمین میکنی که همین احساس عجیب و غریب و ناب در کارهایت جاری باشد و ورود به چرخه رسمی شدن، آن لطمهای که به همه زد را به تو نزند؟
ببین نمیشود تضمین کرد اما قول میدهم خوب کار کنم. این را قول میدهم به خاطر اینکه باید خوب کار کنم و نباید خودم را وارد حواشی بکنم.
- البته خیلی کلا آدم بیحاشیهای هستی و خیلی مصاحبههای اندکی از تو منتشر شده و عدد مصاحبههایت کلا زیر ۵ میشود.
آخر کاری نداشتهام که مصاحبه کنم.
- خیلی آدم بیحاشیهای هستی و کلا خبر حاشیهای در موردت نبوده.
من دوست دارم موسیقیام حرف بزند. زندگی شخصی من سه یا چهار نفر از دوستانم هستند و من یک پسر خیلی خانگی هستم و نمیگویم روابطی ندارم نه، رابطه زیاد دارم اما بیشتر درگیر کار خودم هستم. آن موقع اگر این کار را نکردم و الان میخواهم این اتفاق را بیشترش کنم به خاطر این است که آن موقع کاری نکرده بودم. آدم با یک یا دو یا سه ترک که نمیآید حرفی بزند و کاری کند فقط دلیلش این بود و کلا زیاد از شلوغی خوشم نمیآید و من این نیست و هر آنچه هست خداست.
- و الان بهترین زمانی است که میشود در مورد دو ماه بعد از تو پرسید. دلت چه میگوید؟ آلبوم منتشر شده است و دو ماه بعد آمده و همه آلبوم تو را شنیدهاند بعد از تو در مورد آن میپرسند، به نظرت چه اتفاقی قرار است بیفتد؟
ببین میشود دو ماه دیگر بگویم؟
- میخواهم ببینم الان دلت چه میگوید؟ الان در دلت چه میگذرد؟ به هرحال فکر میکنی همه توان خودت و چیزی هم بیشتر از توان خودت را برای آلبومت گذاشتهای.
دلم پر از اتفاقات خوب است چون دیگر نوبت من است. نوبتی هم که باشد نوبت من است. این را ننویس اما به خودت میگویم اگر این آلبومم برایش اتفاقات خوبی بیفتد بیشتر از اینکه خوشحال بشوم که آلبومم گرفته است، خوشحالم از اینکه خدا با من آشتی است.
- یعنی خدا ۸سال با تو قهر بوده؟
نه. آنجا هم آشتی بوده اما آنجا گوشم را گرفته بوده و میخواستم بروم در این کوچه اما گفته نه بیا باید بروی در این کوچه.
- یعنی من فکر نمیکنم کسی این اتفاقات تو برایش رخ داده باشد و من بخواهم با او حرف بزنم و مثل تو باشد. هیچکسی جملههای تو را نمیگوید و تو تنها کسی هستی که در مورد این همه اتفاق بد، چنین نگاه خوبی داری و این خیلی عجیب است.
لطف داری. اینها شعار نیست که بیان میکنم و من با این تفکرم زندگی میکنم. خیلی شاید پشت سرم حرف زدند خیلی آدمها آمدند گفتند که من ناتوانم و در جاهای زیادی من را ناتوان دانستند اما اینها هر روز من را خوشحالتر میکرد که چقدر من بزرگم و بزرگ شدهام که آدمها در موردم حرف میزنند.